جدول جو
جدول جو

معنی مالش کنان - جستجوی لغت در جدول جو

مالش کنان
(لِ کُ)
در حال مالش کردن. در حال گوشمال دادن:
عنان بر شه افکند چالش کنان
به صد خواریش بخت مالش کنان.
نظامی.
و رجوع به ’مالش کردن’ ذیل ترکیبهای مالش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ کُ)
رزم کنان. نبردکنان، هماوردجویان. در جنگ مبارزخواهان و رجزخوانی کنان در میدان نبرد جولان کنان و بداشتن زور و نیرو تظاهرکنان:
عنان بر شه افکند چالش کنان
به صد خاریش بخت نالش کنان.
نظامی.
درآمد به ناورد چالش کنان
بخون مخالف سگالش کنان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سِ لِ کُ)
اندیشه کننده. دراندیشه. به اندیشه. بفکر:
درآمد بناورد چالش کنان
به خون مخالف سگالش کنان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ کُ)
در حالت ماتمزدگی و زاری کنان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان لیراوی است که در بخش دیلم شهرستان بوشهر واقع است و 356 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
ناله کننده: هربن مویت غمی وناله کنانست هرسرمویت که آه، یارتوگم شد، (خاقانی لغ)، درحال نالیدن: دوش همی گشتم من تابسحرناله کنان بدرک بالصبح بداهیچ نومی ونفی. (دیوان کبیر 33: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
ماساژ دادن، برای ماساژ دادن
دیکشنری اردو به فارسی